شوهر اول / مهدی سهیلی
رهگذری سر ِ مزاری دید
که جوانی به گریه می نالد
ناله ها از دلِ پریشان داشت
سینه ی ریش و چشم گریان داشت
بر سر قبر ناله ها میکرد
دائم از غم خدا خدا میکرد
مردِ غم پرورِ دل افسرده
گفتگو داشت با همان مرده
« کای فدای تو ، هم دل و هم جان
وی نثار رهت ، هم این و هم آن»
رفتن تو به غم اسیرم کرد
از دو روز حیات سیرم کرد
چون تو رفتی شکسته بال شدم
دردمند و مریض حال شدم
تا تو بودی من ِ غم آلوده
از غم و درد بودم آسوده
جسمم از تاب و از توان افتاد
یک جهان آفت ام به جان افتاد
کاشکی ، ای یکانه سرور ِ من
سایه ات کم نمیشد از سر ِ من
رهگذر تا اشک و آهش دید
پیشرفت و از آن جوان پرسید:
کای جوان! از چه ای چنین غمناک
پدرت بوده این که رفته به خاک
گفت : نه ... راحت ِ تن ِ من بود
شوهر ِ اول ِ زن ِ من بود
ادامه مطلب ...
موضوع مطلب :